كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع) | ||
|
"سردار 61 ساله" پرده اول: تغییر یک تصمیم! فروردین 88 فرمانده کل سپاه پاسداران سردار جعفری برای تودیع و معارفه فرمانده ارشد جدید جنوب شرق و قرارگاه قدس به زاهدان آمده بودند. سردار جعفری به یکباره می گوید تصمیمش عوض شده و می خواهد بهجای سردار خضرایی، آقای شوشتری را معرفی کند. همراهان می گویند که دیگر فرصتی نیست. عزیز جعفری می گوید از خود شوشتری بپرسیم. سردار شوشتری دستهایش را به علامت کسب اجازه برای سخن گفتن بالا می کند ولی به یکباره رها می کند و می گوید هرچه شما امر کنید، قبول می کنم، موافقم! پرده دوم: آوازه سردار! تمام فکر سردار این شده بود تا ناامنی های جنوب شرق را تبدیل به امنیت پایدار کند. برای این کار، مهمترین روش را واگذاری امنیت جنوب شرق كشور به مردم خود آن منطقه می دانست و می گفت تنها دادن سلاح کافی نیست بلکه باید به مردم این منطقه برای رفع مشکلاتشان در ابعاد مختلف نقش های پررنگ داد. در کنار این موضوع، مسائلی همچون محرومیت زدایی، دیدار با سران طوایف و برپایی بیمارستان های صحرایی را به صورت دوره ای و مرتب دنبال میكرد. این اقدامات خالصانه موجب شد که خیلی زود نام سردار "نورعلی" در منطقه طنین انداز شود. باور بعضی ها نمیشد كه یک سردار 61 ساله اینقدر انرژی داشته باشد.
پرده سوم: سنگ اندازی! با آمدن سردار، برخی جریانهای وهابی در منطقه شروع به تبلیغات مسموم علیه وی کردند و تلاش می کردند که مردم بلوچ را از او دور کنند. ولی صداقت سردار کار را به جایی رساند که برخی از سران طوایف را که سالها بود باهم درگیر بودند، با واسطهگری سردار با هم آشتی کردند. برای همین بود که دشمنان تنها گزینه باقی مانده در مواجهه با سردار شوشتری را ترور وی قرار دادند. پرده چهارم: آخرین سخنرانی "اگر امروز هم هر دیوانه و هر ابلهی دستش به این کشور دراز شود، دستش را قطع می کنیم. ما همان آدم ها هستیم و با همان انگیزه و همان اراده. حالا درست است که موهایمان سپید شده است، اما امروز برای شهید شدن بیشتر آماده هستیم، چون آن روز یک آرزوهایی توی دلمان بود، اما امروز همه آرزوهایمان تمام شده. امروز برای شهادت از هر روزی آماده تر هستیم." پرده آخر: پرواز عقربه های ساعت، 9 صبح را نشان می داد که شوشتری وارد محل برگزاری همایش شد و در ابتدای کار به قسمتی رفت که تعدادی از بلوچ ها در حال حصیر بافی بودند. عامل انتحاری ریگی که قبلا به جرم حمل کراک و دزدی دستگیر شده بود و صبح زود از پاکستان برای اقدام تروریستی به همایش آمده بود خود را در میان حصیر بافها پنهان کرده بود. ناگهان صدای مهیبی همه را در بهت فرو برد. هرکسی به گوشه ای پرتاب شد. برخی افراد که کمی از شوک خارج شده بودند، به دنبال شهید شوشتری می گشتند. سردار کمی حالت نشسته به خود گرفته بود با همان حال شهادتین را به زبان جاری می کرد و لحظاتی بعد هم به همرزمان شهیدش کاظمی، باکری و برونسی پیوست. کانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع) نظرات شما عزیزان: [ جمعه 26 مهر 1392
] [ 16:42 ] [ کانون 1 ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |