كانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب

بنده ای خدا را گفت:اگرسرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم...؟

http://img1.tebyan.net/big/1389/05/8327226522221221301371231782264740249149.jpg 

خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند!

[ چهار شنبه 30 مرداد 1392 ] [ 20:25 ] [ کانون 1 ]

سلام

وقت همگی دوستان بخیر

بالاخره وعده ما هملی شد و نشریه "نبض روستا" اولین شماره چاپ شد و اکنون در دسترس شما اهالی خوب روستامون قرار داره.

لازم دونستم که ضمن قدردانی و تشکر از دانشجویان عزیزی که در تدوین اون نقش داشتند، فایل پی دی اف اون رو جهت دانلود سایر عزیزان در وبلاگ قرار بدهم.

بخصوص برای گردکوهی های مقیم خارج از روستا!

بفرمایید:

 

لینک فایل حجم فایل
نشریه_ماهنامه_نبض_روستا__شماره یکم.pdf 548.225 KB

 

[ یک شنبه 20 مرداد 1392 ] [ 17:34 ] [ کانون 1 ]
همسر شهید:

قبل از عقدمان خواب دیدم، هوا بارانی است و من سر مزاری نشسته‌ بودم

که روی سنگ مزار نوشته شده بود «شهید مصطفی احمدی‌روشن»

این خواب را برایش تعریف کردم...

یک لحظه هم بعد از ازدواج‌مان فکر نمی‌کردم که او به شهادت نرسد...


[ جمعه 18 مرداد 1392 ] [ 17:37 ] [ کانون 1 ]

آقا سلام! ماه مبارک تمام شد

شب­های آخر من و ماه صیام شد

درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی

پشت در نگاه شما ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم

دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد

بین دعای آخر سفره دعا کنید

شاید که سال، سالِ ظهور امام شد

آقا دعا کنید که شب­های آخر است

شاید که مهمانی ما هم به کام شد

[ پنج شنبه 17 مرداد 1392 ] [ 9:6 ] [ کانون 1 ]




پلیسا..مهربانا..بیا واز سر تقصیرات من بگذر..

عزیزا..قدرتمندا...من همواره برای لالائی کودکم شعر"شبها که ما میخوابیم     آقا پلیس بیداره "را می خوانم..بیا وبه حق کودکانی که با این شعر بخواب می روند..این بار را بی خیال

دست به قبضا..قلم به دستا...من همواره قانون را محترم میدارم..به علت کور رنگی قرمز را سبز تشخیص دادم..تو را به حق روشندلان تاریخ..اینبار شتر دیدی ندیدی

حبیبا...طبیبا..من از مهربانهی های پلیس داستانها شنیده ام وهمواره برای دیگرا ن نقل کرده ام ..تورا به حق مهربانیهای عالم مرا شامل مهر خود قرار بده و...حداقل کمتر بنویس...

[ چهار شنبه 16 مرداد 1392 ] [ 12:37 ] [ کانون 1 ]

به نام خدا

سلام بر همگی دوستان

حتما در چند ماه گذشته به دلیل به روز نشدن وبلاگ کانون از مسوولین مربوطه یعنی کانون1 و کانون2 دلخور شدید. اما داستان از این قرار بود...:

مستحضر هستید که وبلاگ کانون تا چندی پیش در "بلاگفا" بود و نشانی اون هم در اختیار شما بود. چندی پیش یعنی حدود 7-6 ماه قبل از برخی دوستان سایت "لوکس بلاگ" به بنده یعنی کانون1 معرفی شد که امکانات بهتری نسبت به بلاگفا ارائه میکرد. فلذا نشانی جدیدی برای وبلاگ و در سامانه "لوکس بلاگ" ساختیم.

البته امکانی که پیش از این "بلاگفا" داشت این بود که اولا تمامی مطالب ثبت شده در نشانی قبلی وبلاگ قابل انتقال به وبلاگ جدید بود و ثانیا اینکه کدی را میشد رد قالب وبلاگ قبلی گنجاند که کاربر با درج نشانی وبلاگ قبلی، بی درنگ و مستقیم به نشانی جدید وصل می شد و شما در واقع وبلاگ جدید را مشاهده می کردید.

اما بعد از گذشت مدتی، بدون اینکه بنده متوجه بشم، ارتباط بین دو نشانی قطع شده بود یعنی "بلاگفا این امکان اتصال نشانیها رو برداشته بود فلذا در حالی که وبلاگ همچنان فعال بود و به روز می شد، شما عزیزان با درج نشانی قبلی همان وبلاگ قبلی را می دیدید که از حدود یکسال پیش به روز نشد.

بنده هم با به روز کردن مطالب، نظرات شما و همراهی شما رو نمی دیدم و انگیزه ام برا ثبت مطلب کم شد البته انتقال محل سکونت و محل کارم مزید بر علت بود.

در هر صورت از ده روز پیش آدرس جدید رادر پستی در وبلاگ قبلی ثبت کردم و مرتب به روز می کنم.

همراهی شما به شدت در روند کاری ما تاثیر داره، پس نظراتتون و نگاه های قشنگتون رو از ما دریغ نکنید.

مخلص هر چی گردکوهیه، کانون1

[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 18:51 ] [ کانون 1 ]

سلام

ایشون رو میشناسید؟

ايشون آقای "تونی بلر" نخست وزیر سابق انگلیس هستند.

اما... موضوع صحبت ما خود ایشون نیست، بلکه یکی از نزدیکانشون هست.

خانم لارن بوث lauren booth خواهرهمسر آقای تونی بلر هستند.

در تصویر بالا خانم بوث رو در کنار اسماعیل هنیه می بینید.

خوب... حتما می پرسید این خانم چه ارتباطی میتونه به ما داشته باشه.

بریم سراغ "ویکی پدیا" ببینیم در مورد خانم لارن بوث چی گفته اند؟

لارین که با «پرس تی وی» و روزنامه «دیلی میل» همکاری می‌کند، برای پوشش خبری راه‌پیمایی روز قدس برای پرس تی وی به ایران سفر کرده بود و در تهران به سر می‌برد، بدنبال آن وی سفری کوتاه به اصفهان هم داشته که در قم توقف نموده و از حرم فاطمه معصومه خواهر امام هشتم شیعیان علی بن موسی الرضا در شهر قم، زیارت کرده بود و در حرم آرامش و صفای عجیبی را تجربه کرده بود که برای همیشه او را تغییر داده بود پس از این زیارت بود که خبر مسلمان شدنش رسانه‌ای شد. او از پرواز تهران به لندن با حجاب پیاده شده بود و شرب خمر و سیگار کشیدن را متوقف کرد قبل از اعلام با مادر و دو دخترش که ۱۰ ساله و ۸ ساله بودند در میان گذاشت و همه احساس خوشنودی کرده بودند او یکماه پس از مسلمان شدنش آنرا اعلام عمومی کرد.

و شکل و ظاهر فعلیشون:

http://media.jamnews.ir/Original/1392/03/24/IMG09291004.jpg

http://uc.niksalehi.com/images/k4trdoqxty7f153ialt.jpg

لورن بوث پس از اینکه اسلام آورد گفت: عجیب ترین چیز در این باره این است که از وقتی که اسلام آورده‏ام حتی نزدیک الکل هم نشده‏ام در حالی که من پیش از این هر روز یک تا دو لیوان مشروب الکلی مصرف می‏کردم.

 

خواهر زن تونی بلر درباره سفر به قم می گوید: کسی نمی‏داند در این سفر معنوی بر من چه گذشته است و مرا به کجا خواهد برد.

بیداری این زن تازه مسلمان از قبل ورود به ایران و زمانی آغاز شد که مدت قابل ملاحظه‏ای را در فلسطین اشغالی مشغول به کار بود.


[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 10:44 ] [ کانون 1 ]

به نام خداوند رحمان

http://img.tebyan.net/big/1390/06/179218177173314414432371242261785562111233.jpg

مرادآباد و آن کوه قشنگش                 شجاعتهای آن دوران جنگش

تلاش مردمانش کشت پسته                  برا ایران و آن پرچم، سه رنگش

"دوبیتی بند تنبانی از خودم :))"

http://www.icana.ir/KM_media/image/2011/07/8702_orig.jpg

[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 9:47 ] [ کانون 1 ]

به نام خدا

سلام بر هم ولایتی های عزیز

با تلاش و زحمت یک سری از جوونای باانگیزه و خوش ذوق روستامون، اولین نشریه مختص روستامون داره آماده میشه.

برای همگی این عزیزان آرزوی موفقیت و سربلندی داریم.

[ شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 9:18 ] [ کانون 1 ]

فشارهای وارده بر ادواردو

حسین عبداللهی از صمیمی ترین دوستان ایرانی ادواردو، فشارهای وارد شده به ادواردو از سوی خانواده اش را غیرقابل باور توصیف می کند. او می گوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار زیادی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل از لحاظ اقتصادی تحریم اقتصادی کرده بودند. به گونه ای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت." حسین می گوید: "یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران ایر در ایتالیا رفتیم تا برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمی توانم برای ادواردو بلیط بخرم. پس از مشاجره بسیار با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته بود و به وی دستور داده بود، حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند."
 


تصویر ادواردو و حسین عبداللهی


خانواده آنیلی برای آنکه ادواردو را از ارث محروم کنند، سعی زیادی در دیوانه جلوه دادن وی داشتند. به همین منظور وی را در یک بیمارستان روانی بستری کردند که به گفته خود ادواردو همه اعضای آن یهودی بودند. ادواردو می ترسید که در آن تیمارستان وی را تحت درمان های شستشوی مغزی قرار دهند و حتی یک بار از آنجا فرار کرده بود.

 

خودکشی یا شهادت؟!

ادوارد، جانشین بزرگترین سرمایه‌دار ایتالیا و فرزند آنیلی‌ها، از بسیاری از اسرار کشورش و سازمان‌های مافیایی و صهیونیستی آگاه بود و اکنون با مسلمان شدن و طرفداریش از انقلاب اسلامی بسیار خطرناک می‌نمود؛ به ویژه آنکه علیه سلمان رشدی در ایتالیا فعالیت می‌کرد، جنایت صهیونیست‌ها را در فلسطین اشغالی محکوم می‌نمود و برای این کارها حتی با نخست وزیر و رییس جمهور ایتالیا هم تماس تلفنی می‌گرفت. وی نگران سوء‌قصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به رایزن مطبوعاتی ایران در ایتالیا گفته بود که «آن‌ها سرانجام او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و آن جنایت را به خودکشی، حادثه نابهنگام و یا بیماری نسبت خواهند داد.» حتی او را به زور و به صورت پنهانی در بیمارستانی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوییس که همه پزشکان و پرستارانش یهودی بودند، بستری کرده بودند. سرانجام، همان‌گونه که خود ادواردو پیش‌بینی کرده بود، در ۲۵ آبان ۱۳۷۹ در ماجرایی ساختگی و در سن ۴۶ سالگی او را به شهادت رساندند؛ وی در آن روز برای انجام کارهای روزانه خود از منزل خارج شده بود. پیش از بیرون رفتن، به آشپز خانواده سفارش غذای دلخواهش که از گوشت حلال بود، داد، اما ساعتی بعد پیکر بی‌جان او در کنار رودخانه و زیر پل بزرگ رومانو پیدا شد. در آن روز، فرانکلینی، معاون شبکه حمل و نقل تورینو ساوونا، به هنگام گشت‌زنی روزانه‌اش، به فیات کرومای خاکستری ‌رنگی برخورد که روی پل رومانو بدون سرنشین پارک شده بود؛ چراغ راهنمای ماشین روشن بود و درها قفل نشده بودند. او ابتدا فکر می‌کند که خودرو دچار نقص فنی شده و راننده آن به تعمیرگاهی در همان نزدیکی رفته است، اما هنگامی که کارکنان تعمیرگاه از مراجعه چنین شخصی اظهار ناآگاهی می‌کنند، فرانکلینی پی می‌برد که باید اتفاق بدی افتاده باشد. وی به محل خودرو بازمی‌گردد و به آرامی از نرده‌های پل به پایین نگاه می‌کند. جسد مردی را در ارتفاع یک و نیم متری می‌بیند که با صورت بر روی زمین افتاده است. بی درنگ کلانتری محل را خبر می‌کند. ساعت ۱۱ ماموران کلانتری بالای سر جسد می‌رسند؛ چهره‌اش در اثر ضربه به سختی زخمی شده بود، ولی با کارتی که در جیب کتش بدست می‌آید، ادواردو شناسایی می‌شود. ظاهراً، مزدوران اسراییل وی را کشته و از روی پل به پایین پرت کرده بودند. دادرس پرونده بدون کالبدشکافی جسد، یک روز پس از جنایت، مرگ وی را خودکشی اعلام کرد و او را در آرامگاه آنیلی به خاک سپردند. موضوع مرگ وی تا چند روز در را‌س اخبار قرار گرفت و هزاران پایگاه اینترنتی، روزنامه و شبکه تلویزیونی درباره درگذشت او خبرهایی را پخش کردند. این رسانه‌ها، ادواردو را فردی حساس، گوشه‌گیر، خجالتی، معتاد و بیمار توصیف کردند، اما در میان انبوه خبرهای پخش شده، خبری از انجمن اسلامی دانش آموختگان ایرانی در ایتالیا منتشر گردید که ادواردو را مسلمانی «شیعه انقلابی» معرفی می‌کرد و یادآور می‌شد که مزدوران صهیونیست وی را به شهادت رسانده‌اند. با وجود ارسال این خبر برای رسانه‌های گوناگون، هیچ‌کدام حتی اشاره‌ای هم به آن نکردند.

[ چهار شنبه 9 مرداد 1392 ] [ 9:40 ] [ کانون 1 ]

آرامش سنگ یا آرامش برگ ؟؟؟

مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید، بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟" استاد برگی را که از شاخه روی زمین
افتاده  بود داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را" مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!

http://images.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8809/Leaf-04-09-88-at.jpg

لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم استاد لبخندی زد و گفت: پس چرا از جریان های مخالف و
ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده." استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟" استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمیشوم و من آرامش برگ را می پسندم

شما کدام را انتخاب می کنید؟

[ دو شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 18:4 ] [ کانون 1 ]

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان عزیز

پس از مدتها باز شروع به ثبت مطلب کردم.

امروز میخوام شما رو با شخصی آشنا کنم.

ایشون فرزند یکی از نامدارترین و ثروتمند ترین و بانفوذ ترین افراد ایتالیا است. صاحب شرکت "فیات" ، مالک باشگاه فوتبال "یوونتوس".

موضوع گپ امروزم با شما راجع به یوونتوس و فیات نیست. موضوع پسر ارشد مالک این دو است.

 ادواردو آنیلی

Edoardo Agnelli

ادواردو آنیلی تا 10 - 15 سال پیش شخصیت ناشناخته‎ای برای ایرانیان بود. بیشترین خبری که در این‎باره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است. اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازه‎اش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همه در رسانه‌ها مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه گزیده‌های مهمی را در رابطه با او می‌خوانید.

ادورادو آنیلی و خانواده‌اش که بودند؟

جیوانی آنیلی، پدر کاتولیک ادواردو یکی از پولدارترین و بانفوذترین افراد ایتالیا است. مادر ادواردو یک پرنسس یهودی بود. درآمد سالیانه خانواده آنیلی بیش از 60 میلیارد دلار تخمین زده می شود. بسیاری از اطرافیان ادواردو بر این باورند که ازدواج یک زن یهودی با خانواده آنیلی اتفاقی نبوده است. پس از این ازدواج، یکی از عموهای ادواردو فوت می­ کند. نکته جالب دیگر این است که خواهر ادواردو نیز با یک خبرنگار یهودی به نام "الکان” ازدواج می‎کند و از او چهار بچه دارد. بدین ترتیب به نظر می­ رسد پیوند این خانواده با صهیونیست­ ها محکم و محکم ­تر می­ شد.
ادواردو آنیلی در 9 ژوئن 1954 در نیویورک متولد شد. ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. وی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و ایران سفر کرد و در جریان سفرش به کشورمان با آیت­ الله خمینی دیدار کرد و به اسلام و تشیع گروید.

ادورادو و اسلام

ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف "پرینستون ” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما این‎‎ها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را می‎خواند و احساس می‎کند این نمی‎تواند کلام بشر باشد. قرآن را کامل می‎خواند و تصمیم می‎گیرد مسلمان شود؛ بدون این‎که نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. به یک مرکز اسلامی در نیویورک می‎رود و آن‎جا می‎گوید من می‎خواهم مسلمان شوم، شهادتین را می‎گوید و آن‎جا نامش را "هشام عزیز ” می‎گذارند.

دکتر قدیری ابیانه که از نزدیک ترین دوستان ادورادو آنیلی بود، درباره رابطه خودش با او و همچنین شیعه شدن ادواردو اینگونه می گوید: «در دهه فجر انقلاب و در شهریور ۱۳۵۸ به‎عنوان رایزن مطبوعاتی مشغول به کار در سفارت ایران در ایتالیا شدم؛ در حالی‎که هنوز دانشجو بودم. شش ماه قبل از جنگ ایران و عراق در فروردین ۱۳۵۹ من را دعوت کردند برای شرکت در مناظره‎ای با مسئولین مطبوعاتی سفارت‎خانه‎‎های آمریکا، عراق، یک خبرنگار ایتالیایی و یک مجری در شبکه دو تلویزیون ایتالیا. این زمانی بود که به‎خاطر مسئله گروگان‎گیری‎‎ها اخبار ایران در اوج رسانه‎‎ها بود. گفتم حاضر به مناظره با دیپلمات‎های آمریکا نیستم، مگر این‎که هر دو طرف به‎عنوان خبرنگار برویم. عنوان برنامه به‎نظرم "بحران خلیج‎فارس، خطری برای جهان ” بود. من آن مناظره را این‎گونه آغاز کردم: به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداوند قوی‎تر از ناو‎های آمریکا و بعد گفتم من این عنوانی را که شما برای برنامه انتخاب کردید، قبول ندارم. من می‎گویم "سلطه‎گری آمریکا خطری برای جهان ” و مناظره را شروع کردم. من پیروز مطلق این مناظره بودم. بر حسب اتفاق، ادواردو این مناظره را دیده و خوشش آمده بود. یک هفته بعد ادواردو آمد منزل ما، با یک موتورسیکلت گازی دست دوم، بدون این‎که خودش را معرفی کند؛ به نگهبان در منزل ما که ایتالیایی بود، گفته بود می‎خواهم آقای "قدیری ” را ببینم. در آن زمان من خیلی مشغله داشتم. برای همین گفتم به او بگویید فردا به سفارت بیاید تا با هم صحبت کنیم. ولی چون ممکن بود در آن‎جا او را بشناسند، نمی‎خواست به آن‎جا بیاید. بنابراین پیغام داد به قدیری بگویید خداوند هر در بسته‎ای را می‎گشاید و من به محض گرفتن این پیغام گفتم، او را به داخل راهنمایی کنید. به استقبالش رفتم. او جوان قدبلندی بود. خواستم خودش را معرفی کند. گفت من ادواردو آنیلی هستم. من بدون آن‎که انتظار جواب مثبتی داشته باشم، پرسیدم شما با آن خانواده معروف آنیلی نسبتی دارید؟ گفت بلی، من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر آنیلی هستی پس چرا با این موتور دست دوم آمده‎ای؟ گفت این مال نگهبان‎مان است و من با این آمده‎ام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. می‎خواست که با هم دوست باشیم. از آن به بعد هر وقت که به شهر رم می‎آمد – منزلش در شهر تورینو بود – به من هم سر می‎زد. بعد از چند جلسه که با هم بودیم، شیعه شد. وقتی برایش راجع به تشیع توضیح دادم، خوشش آمد. بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین در نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را "مهدی ” گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت امام (ره) رفت. در آن ملاقات، حضرت آیت‎ا… خامنه‎ای، آقای هاشمی، سیداحمد خمینی و فخرالدین حجازی حضور داشتند و این دوست ایرانی ما که الان در مشهد است و نمی‎خواهد اسمش را ببریم و دوست ادواردو نیز بود، کار ترجمه را بر عهده داشت. این دوست مشترک‎مان بعد‎ها گفت که بعد از دیدار با امام به نماز جمعه رفتیم که ادواردو در صف اول بود. بنابراین من پیگیری کردم تا عکس‎‎‎ها و فیلم‎‎های مربوط به آن نماز را که ادواردو در آن حضور داشت، پیدا کنم. بعد از پخش فیلم و عکس‎‎های نماز جمعه، ایتالیایی‎‎ها موضوع را انکار کردند و روزنامه‎‎های اصلاح‎طلب هم همین‎طور. این همسویی آن‎‎ها در این زمینه با غرب شگفت‎انگیز است. البته از کسانی‎که می‎خواهند جوانان ما از دین دور شوند و حکومت دینی نباشد و الگوی‎شان نیز جوامع غربی است، بعید نیست.



در این سفر او به مشهد، برای زیارت امام‎رضا رفت. وقتی یکی از دوستان او را به یک شهربازی که به‎تازگی در آن‎جا ساخته شده بود برد، به او گفت که مراقب باشید که مشهد جنبه مذهبی خودش را حفظ کند؛ چراکه لاییک‎‎ها برای آن‎که جنبه مذهبی شهر‎های مذهبی را بگیرند، مراکز تفریحی متعددی در آن‎جا ساختند؛ به‎طوری که در اذهان جنبه تفریحی این شهر‎ها برجسته‎تر از جنبه مذهبی آن شد. مراقب باشید مشهد هم دچار این بحران نشود. در آن‎جا به‎شدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و می‎گفت که من وجود امام رضا را حس می‎کردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا چه‎چیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.»


[ دو شنبه 7 مرداد 1392 ] [ 12:20 ] [ کانون 1 ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

وبلاگ کانون فرهنگی محبین آل یاسین (ع)، مسجد صاحب الزمان(عج) گردکوه مهریز
امکانات وب
  • گریزون
  • تپل خان